فیلوسوفیا

۲۲اسفند

از استرس مصاحبه انقدر خوابم میاد و نمیبره که حاضرم یکی یه گلوله تو مغزم خالی کنه، راحت شیم بریم بابا!! یاد شب کنکور ارشد افتادم؛ ف...ک ایت.

چطور میشه از آدمایی که قراره داناییتو بسنجن نترسید؟ مخصوصا که آلمانی هم باشن...به برزیلِ میزبانِ جام جهانی رحم نکردن این ملت، من که سوسکم!!

تنها امادگیم برای مصاحبه اینه که موهای کوتاهمو افشون می کنم، تو خونه رژه میرم و در جواب اعتراض خانواده میگم:« من قراره با دانشگاهی که انیشتین توش درس خونده مصاحبه بشم پس حداقل موهام باید شبیه ش باشه!!»

فیلو سوفیا
۱۵اسفند

از یکی از دانشگاه های المان دعوت به مصاحبه حضوری شدم...گفتن هزینه رفت و امد و اسکان به عهده دانشگاه هست. امروز بهشون گفتم که به خاطر کرونا سفارت المان بسته ست و نمیتونم تا دو ماه دیگه بیام و لطفا اسکایپی باشه مصاحبه. و خب یه مقدار میترسیدم هم تاثیر منفی بذاره رو دیدشون و هم فک کنن نکنه خودم کرونا دارم یا اگه مصاحبه هم اسکایپی باشه، اونا از ترس بسته بودن سفارت و نرسیدنم برای ترم پاییز، ترجیح بدن منو نگیرن. متن ایمیلشون خیلی مهربون بود. من از ترسام براشون نگفته بودم ولی اونا سعی کرده بودن ارومم کنن. گفته بودن که فقط من نیستم که نمی تونم حضور پیدا کنم و بچه های دیگه ای هم هستن که به خاطر همین موضوع نمی تونن برن اونجا و تنها نیستم تو این مسیر و برامون ویدیو کنفرانس ست میکنن. و مشتاق اینن که باهام e-meet داشته باشن. این همون چیزیه که بهش میگن Collateral beauty و من واقعا عاشقشم.

 

+ این روزا که اکثرا خونه اید دیدن فیلم collateral beauty رو بهتون شدیدا پیشنهاد میکنم. مثبت ۱۸ هم نیست اصن.

فیلو سوفیا
۱۱اسفند

باید به جای حسرت خوردن، از زمانم استفاده کنم و چیزای بیشتری یاد بگیرم.

فیلو سوفیا
۰۹اسفند

یک حالتی مثل شاید لیاقت اکسپت شدن ندارم که انقد ریجکت میشم، بهم دست داده و همراهش حس کاش یکی الان کنارم بود که تو بغلش گریه میکردم و تو سیاهیا تنها نبودم

+ درباره عنوان:با اجازه از فمنیستای عزیز مثل اکثر آگهی های شغلی #ترجیحا_آقا!!

فیلو سوفیا
۳۰بهمن

تو AGT پسر بچه ای که سرطان داشت و ویولن باعث شده بود خودشو نجات بده خیلی خوب اجرا کرد. همه تشویقش کردن...یه داور کلید طلایی رو براش فشار داد... ازش پرسیدن: چه حسی داری؟ جواب داد:«I'm proud of myself» خدا حفظت کنه بچه، بزرگ، استوار؛ چه حس عالی ای رو یادآوری کردی، حتی از proud of you بودن هیجان انگیزتر بود:)

فیلو سوفیا
۲۹بهمن

وقت هایی که درد به انجایم میرساند، صفحه گوگل را باز می کنم و می نویسم:«Multiple Sclerosis cure» بعد با انجایش که نوشته فعلا درمانی ندارد ناراحت و با آنجایش که نوشته احتمالا در اینده نزدیک درمان می شود لبخند میزنم؛ عمیق لبخند میزنم و باز منتظر و امیدوار می مانم.

فیلو سوفیا
۲۵بهمن

حالم خوب نیست یا بهتر بگویم حالم بهم خورده است؛ صحبت کردن با آدم ها حالم را بهم میزند.

فیلو سوفیا
۱۲بهمن

استاد راهنمای ارشدم بهم گفت: «آینده ت رو روشن میبینم»

معلم فیزیک سوم دبیرستانم که یه خانوم خیلی مهربونی هم بود گفت:«اگه یه نفر یه کار بد در حقت کنه، فراموش نمیکنی و نمی تونی ببخشیش.»

منا تو دوران دبیرستان بهم گفت:«آدم حسودی هستی.»

پیمان از کانادا بهم گفت: «به طرز وحشتناکی باهوشی.»

 

اگرچه دوست دارم اولی و آخری واقعا درست باشن ولی تا حدی  باهاشون مخالفم و احساس میکنم نظرشون اغراق شده واقعیت هست ولی خب یاداوری شون امید میده بهم و یه جورایی دوست دارم با تلقینش به خودم به حقیقت بپیوندونمشون (چی گفتم!!:) ). با دو تای وسطی تو زمانش موافقم و از گوینده هاشون متشکرم که نظرشون رو گفتن و آگاهم کردن. برای کمتر بودنشون خیلی تلاش کردم؛ البته هنوز خیلی راه هست تا نبودن کاملشون؛)

 

فیلو سوفیا
۰۷بهمن

حتی اگه پاهات میلنگه، محکم قدم بردار.

فیلو سوفیا
۰۶بهمن

به نظر میرسه بازی جالبی باشه...شروعش میکنم به امید اینکه ۱۰ تا بشه و حس خوبی هم به من منتقل کنه و هم به شمایی که می خونیدش و البته به نوشتنش دعوت میشید:

 

۱. بچه ها...نمی تونم توصیف کنم چقدر از بودن با بچه ها و دیدن اکشن ها و ری اکشن هاشون لذت میبرم. یه روز پولدار میشم و یه بهزیستی یا به قولی خانه نوباوگان راه میندازم.

۲.صحبت با یه سری از آدما که دغدغه های تقریبا مشترک دارن و همچنین شنیدن سخنان افرادی که می تونن تو یه سری از زمینه ها الگوم باشن، مثلا الگوی تلاش یا خوشحالی یا بی خیالی... در کنارش خوندن نوشته های یه سری افراد.

۳. طبیعت...از نگاه کردن به ابرا و غروب آفتاب تا شب موندن تو جنگل!!

۴. اینکه ببینم دارم واسه رسیدن به یه هدفی تلاش میکنم و چقدر خوشحال میشم وقتی بتونم به اون هدف برسم.

۵. حس توان خارج شدن از مرزهایی که وجود داره و کسب تجربه های جدید.

۶. دوست داشتن و دوست داشته شدن از اعماق وجود

۷. درد و محدودیت جسمی نداشتن(هم برای خودم و هم بقیه)

۸. رانندگی و آهنگ گوش دادن

۹. بازی کردن

۱۰. اینکه یه روز هم یاد گرفته باشم و هم اجازه داشته باشم تو خیابون با آهنگ نوازنده های خیابونی برقصم.

۱۰.۵ کمک به دیگران

بازی رو دوست داشتم...ممنون mission blue ی عزیز (گل)

 

فیلو سوفیا