فیلوسوفیا

۲۸تیر

تکنیک جدیدی که دارم به کار می‌برم تکنیک خداحافظی نکردنه. اینکه مجبور نیستم به طرف مقابل بگم که امیدوارم (بدون من) خوشبخت بشه و بای فور اور. اینکه لزومی نداره به خودم فشار بیارم که تظاهر کنم همه‌چی تو ذهن من تموم شده یا قراره بشه حتی. اینکه لازم نیست حتما آخر هر جمله‌ای، رابطه‌ای، احساسی به زور یه نقطه چپوند. می‌خوام با همه تجربه‌ها و خاطره‌ی آدمای دور و برم به زندگی و لذت بردن ازش ادامه بدم

فیلو سوفیا
۱۱تیر

به لحظات ملکوتیِ صحبت درباره بیماریم و باور نکردن طرف و پرسیدن اینکه:«داری امتحانم میکنی، درسته؟!!» نزدیک می‌شیم. فک کنم یه جورایی هم دارم امتحانش نمی‌کنم و هم می‌کنم!! تنها فرقش اینه که آخرش نمی‌گم: سورپراااایز!!

ببینیم فردا چه واکنشی نشون می‌ده...البته امید خاصی به پذیرشش ندارم ولی خب به قول فرانسویا C'est la vie، زندگی همینه... با همین درد و سختی و تنهایی و غصه‌هاش... و البته با مجموعه‌ای از قشنگیاش که می‌تونه باعث بشه با هر کیفیتی که زندگی بهمون عرضه میشه، بپذیریمش.

فیلو سوفیا
۰۲تیر

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست

فیلو سوفیا
۲۵خرداد

به جز پاره‌ای از موارد این زندگی رو دوست دارم. حس آرامش و آزادی‌ای که غالبا دارم رو قبلا تجربه نکرده بودم. اینکه اجازه دارم فقط به خودم جواب پس بدم. اینکه میتونم زندگیم رو براساس معیاری که خودم تو ذهنم دارم برنامه‌ریزی کنم. اینکه اگه بخوام می‌تونم وسط روز از دانشگاه فرار کنم و به گوشه اتاقم پناه ببرم یا برعکس. اینکه می‌تونم در کنار درس، تنیس بازی کنم، برم کافه یا پاریس، فیلم و والیبال ببینم بدون اینکه عذاب وجدان داشته باشم. اینکه می‌تونم به خودم حق بدم که گاهی ساعت ۱۱ صبح از خواب بیدار بشم یا عصر رو کاناپه دانشگاه بخوابم. اینکه یه روز هیچ کاری نکنم و فقط روی تختم دراز بکشم چون خسته‌ام، چون کمرم درد می‌کنه، چون حال ندارم یا هر چی اصن! برام جالبه که گاهی ناخودآگاه تو خیابون به زبون میارم که چقدر زندگی قشنگه و وقتی خودم این جمله‌ رو می‌شنوم، شگفت‌زده می‌شم و لبخند میاد رو لبم. معمولا افراد هدف‌های بزرگ و دوردستی برای آینده‌شون دارن...من اما نمی‌تونم خیلی دورتر رو ببینم و از مسیر دور و دراز پیش رو استرس نگیرم. واسه همین این رو خیلی می‌پسندم که حس می‌کنم الان تو دل هدفم دارم زندگی می‌کنم و هیچ فاصله‌ای بینمون نیست. اگه پیشرفتی هم هست واسه اینه که من و هدفم داریم دست تو دست هم و شانه به شانه پیش می‌ریم.

فیلو سوفیا
۲۳خرداد

می‌خواستم بهش بگم اندازه‌ش چقدره!! دیدم از نخود بزرگ‌تره. موندم چه چیز دقیقا  هم‌اندازشه که بهش تشبیه‌ش کنم. هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید. شما فرض کن میانگین وزن‌دار ۱۰ تا نخود و ۳ تا گردوی متوسط بود، حالا باید میگفتم اندازه‌ی چیه؟

فیلو سوفیا
۱۲خرداد

نشستم و خلاصه بازی والیبال ایران و هلند رو دیدم...چقدر بدون تماشاچی بی‌روحه، مثل زندگی این روزای خیلی از ایرانیا.

دارم فکر می‌کنم با همه‌ی این کم‌هیجانی، آیا میشه باقدرت ادامه داد؟ میشه به امید دیدن آبشار سید که قراره پیروزمون کنه، نبود جمعیتی که تلاشمونو تشویق کنه نادیده گرفت؟

فیلو سوفیا
۱۴ارديبهشت

دارم به این نتیجه می‌رسم که آدم برای انجام کاری پیچیده بیشتر از اینکه به توان و مهارت انجامش نیاز داشته باشه، به باور به توانستنش نیاز داره، حتی اگه باورش اصلا منطقی به نظر نرسه.

فیلو سوفیا
۲۲فروردين

استخاره قرآنی گرفتم که «آیا بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر؟» جواب اومد: «سوگند به سپیده‌دم», «سوگند به شب زمانی که سپری شود!» و یه تعداد سوگند دیگه و گفت «آیا برای خردمند نیاز به سوگند دیگر است؟» رفت صفحه بعد و باز سوگند خورد، فک کنم برای کمتر خردمندی که داشت فکر می‌کرد چقدر تو این شهر غریبه: «سوگند به این شهر و حال آن‌که تو در این شهر جای داری» و مرا به «شکیبایی و مهربانی» سفارش کرد.

-سوره فجر و بلد-

فیلو سوفیا
۱۷فروردين

باید اعتراف کنم که احساس تنهایی و بی‌عشقی داره اذیتم می‌کنه. اگرچه تقریبا تو تمام زندگی اوضاع همین‌ بوده ولی الان که سه روز و چهار شب رو تو خوابگاه گذروندم و فردا امتحان سختی دارم، اجازه دارم کمی از حقایق تلخ حرف بزنم...اجازه دارم اعتراف کنم گاهی اوقات انقدر جای خالیت به چشم میاد که برام سوال میشه آدمی که هیچ‌وقت نبوده چطور همچین جای‌خالیِ واضحی داره؟!!

فیلو سوفیا
۱۶فروردين

اینایی که واتس‌اپشون تو حالتیه که حتی اگه سین کنن هم تیک پیامت سبز نمیشه، خیلی رو مخمن...بابا بیا مرد (یا زن یا هر کوفتی) باش و بگو سین کردم ولی کونت بسوزه که جواب نمیدم🥴

فیلو سوفیا