فیلوسوفیا

۲۹دی

فیلم «جهان با من برقص» به کارگردانی سروش صحت به نظر من معرکه بود و خیلی توصیه میشه این روزا برید سینما و ببینیدش.

فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» ساخته سال ۹۴ ه و من که اصلا از حامد بهداد خوشم نمیاد، عاشق بازیش تو ابن فیلم شدم، دیگه فک کنید شباهنگ چی میشه!! :))  فیلمش غمگینه ولی خیلی معرکه ست، این مای پوینت او ویو.

فیلو سوفیا
۲۷دی

۲۳ سالم که بود فکر می کردم ۲۸ سالگی برای یک دختر یعنی خیلی، یعنی باید به یه چیزایی که معمولا جامعه می طلبه رسیده باشی وگرنه خیلی دیر کردی و دیر شدی!! الان که روی سرازیری ۲۸ دارم آرام آرام سر میخورم، با خودم فکر میکنم که ۳۳ باید همان ۲۸ باشد تنها کمی پخته تر و ناراحت تر به خاطر فرصت های از دست رفته.

فیلو سوفیا
۲۱دی

 

قاصدک

 

فیلو سوفیا
۱۹آذر

میخوام یه مدت هیشکی وجود نداشته باشه؛ فقط من باشم و تلاش برای رفتن و موسیقی. راهش چیه؟

فیلو سوفیا
۱۸آبان

امروز روز پرحرکتی بود. هم رفتم دانشگاه کارشناسی، هم ارشد و هم دبیرستان... تو دانشگاه کارشناسی خیلیا مثل من اومده بودن که ریزنمرات انگلیسی بگیرن و به قولی دانشگاه کارشناسیم پل رفتن از ایرانه. تو دانشگاه ارشد، هنوز خیلی از دوندگی های اداری مزخرف به دانشجو محول میشه چون سیستم نمی تونه خودش مسئولیت کاراش رو به عهده بگیره؛ وقتی دانشگاه ارشد بر طبل شادانه میکوبه که بزرگترین دانشگاه ایران از نظر تعداد دانشجو هست قشنگ میرینه به اعصاب دانشجو!! مدرسه تقریبا خالی بود...پر از تغییر... موهای خانوم عزتی سفید شده بود ولی همچنان خیلی مهربون بود.

فیلو سوفیا
۰۳آبان

عنوان مهم ترین هدف زندگیمه!!

فیلو سوفیا
۳۰مهر

یادمون باشه: آدما متفاوتن+ آدما تغییر میکنن.

با اینکه یه مقدار دپ هستم ولی باید مهم ترین کاری که بیشترین تاثیر مثبت رو رو روند کل زندگیم داره رو این روزا انجام بدم.

باید شادی درونی بدست بیارم بقیه چیزا کشکن، با یه فوت می خشکن.

فیلو سوفیا
۲۱مهر

فیلو سوفیا
۲۹شهریور

دیشب حالم خوب نبود و خوب نبودنم داشت از چشمانم میزد بیرون..امشب حالم خوب نیست و خوب نبودنم دارد از دماغم میزند بیرون...فردا شب را خدا میداند؛ شاید باید مشمبایی، چیزی روی تشکم پهن کنم، احتمال شب ادراری ما بسیار است!!

فیلو سوفیا
۲۶شهریور

دارم به آدم بهتری در مسیر هدف تبدیل میشوم. امشب مادر گفت:« شقایق سعی کن امسال فرصت رو از دست ندی و برای اپلای تلاش کنی». حرفش یک حالت ملتمسانه ای داشت که از هر جمله ی انگیزاننده موثرتر بود. متوجه شدم حتی با پایه حقوق  ۴.۵  مادرم باز خوشحال تر است که من بروم. انگار راستی راستی باید بروم. دارم میروم.

شقایق(همکارم) استعفا داد ماه پیش. امروز بهم پیام داد و گفت عذاب وجدان داره که رفته و من رو دست تنها گذاشته. گفتم نداشته باشه و درکش میکنم. گفت رشته حقوق پذیرش گرفته از کانادا و انگلیس. خوشحال شدم براش. کلا از چند ماه پیش که تصمیم گرفتم حس کنم آدمای دیگه یه جورایی خود من هستن راحت تر زندگی میکنم و حسادت و ناراحتیم کم شده. حالا فکر کنید منم شقایقم، یعنی اسمم شقایقه، ببینید چقدر خوشحالم اصن:))

فیلو سوفیا