-یکشنبه با هم بریم بیرون؟
+نمی دونم!!(یعنی دوست دارم برم بیرون، ولی دوست ندارم اونی که باهاش میرم بیرون تو باشی!!)
-یکشنبه با هم بریم بیرون؟
+نمی دونم!!(یعنی دوست دارم برم بیرون، ولی دوست ندارم اونی که باهاش میرم بیرون تو باشی!!)
امروز رفتم پیش استاد داور بهش گفتم:« یادتون رفته این قسمتو تو جلسه دفاع امضا کنید»، گفت:« اون روز که دفاع داشتی من خیلی دلم درد میکرد، امروزم دلم درد می کنه؛ نمیدونم چرا هر وقت تو رو میبینم دل درد دارم!!»
منم نه گذاشتم و نه برداشتم گفتم: «شاید استرس میگیرید»😁
دارم چایی می خورم یا می نوشم یا هر کوفت دیگری و به این فکر می کنم که واقعا چقدر اهمیت دارد که مثلا من نوعی بدانم اصحاب کهف نوعی چند سال در خواب تخمی خود به سر می بردند که محمدرضا گلزار از شرکت کننده به نظر من بیکار یا نیازمند به پولش انتظار دارد این را بداند؟؟ بعد دارم فکر میکنم که خوب شد اگرچه دوست داشتم متولد فروردین که ماهِ ماهی است باشم، متولد خردادم و هنوز ۲۷ سالم است و لازم نیست فعلاها از ۲۸ بترسم. دلم را خوش می کنم به نوعی، وگرنه همه می دانیم که این روزها از خوبی یا بدی یا عادی بودنش انقدر سریع می گذرد که ما هم در همان خواب اصحاب کهفیم و خبر نداریم...۲۷ سال، صد سال، دویست سال، هزار سال... فرقش این است که ما پیر میشویم...ما خوشحال و غمگین می شویم...ما تلاش و عدم تلاش میکنیم...ما امیدوار و افسرده می گردیم...ما عاشق و فارغ می نماییم...اصحاب کهف فقط خوابیده بودند و دنیا به تخمشان هم نبود...برای همین پیر نشدند...شاید هم پیر شدند...اگر پیر شده باشند، بیچاره ها چقدر زشت شدند بعد از خواب احتمالا نتخمی شان...می دانی الان ساعت ۴:۵۳ دقیقه صبح است و من نگران پیر شدن یا پیر نشدن اصحاب کهفم و اینکه اگر بخوابم نکند بیدار شوم و ۳۰۹ سال پیر شده باشم!!
تلگرام رو از گوشیم حذف کردم، اینستاگرام رو دی اکتیو. داشتن به جای اینکه نقش پل رو برای پیشرفتم ایفا کنن سد میشدن در برابرش.
دیشب کیف پولش رو تو ماشینم جا گذاشت. با اینکه می دونم اگه کیف پول من پیش اون جا می موند به احتمال خیلی زیاد توشو میدید، دارم سعی میکنم رفتاری داشته باشم مطابق اصول خودم. کیف پولش رو به جای اینکه تو ماشین بذارم آوردم تو اتاق جلو چشمم که بیشتر امانت دار بودن رو تمرین کرده باشم.