فیلوسوفیا

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۵ارديبهشت
بیشتر از حد لازم حرف نزن، باشه؟
فیلو سوفیا
۰۸ارديبهشت

راست میگه یه چیزایی هم ممکنه اصن قرار نباشه خوب بشه، مثل این سردرد که ولم نمیکنه.

فیلو سوفیا
۰۷ارديبهشت
یه شب مامان داشت یه فیلمی نگاه میکرد، من هم چون داشتم چایی می خوردم دیدم یه قسمتش رو و بازی های مسخره و غیرطبیعیشون رو به همراه موضوع چرتش، یهو انقد اعصابم ازش خورد شد جلو خانواده اومدم بگم «عجب فیلم تخمی ایه!!» که با توجه به اینکه وسطاش متوجه شدم خانواده از اونجا رد میشد، گفتم «عجب فیلمه تُخ...داغونیه!!»
پریروز رفته بودیم مهمونی، دقیقا همین حس رو نسبت به عده ای از اعضای فامیل داشتم ولی باز خانواده و حتی فامیل رد میشد!!
یکی از بچه های وبلاگ نویس میگفت میخواد بره یه کشوری که هیچ ایرانی ای اونجا نباشه؛ حالا من نه اونقدر غلیظ ولی حتما یه جایی میرم که هیچ فامیلی دستش بهم نرسه!!
فیلو سوفیا
۰۷ارديبهشت

زندگی به یه جایی میرسه که دیگه حوصله طفره رفتن، مراعات نمودن و وانمود کردن رو نداری... اونجاست که فکر میکنی واقعا اصلا لازم بود یه چیزایی رو هی دید و ناراحت شد، ولی انقدر تحمل کرد که به حتی بالاتر از اینجات برسه؟!! اصلا لازم بود هی از این مسیر غلط رد بشی و بگی درست میشه، بگی همه‌جا همین طوره و غیره...اونجاست که پاک‌کنت رو برمیداری و با خودت، آدما و اشیا صادق تر میشی... اونجاست که میگی باید اون جمله ی «پنج شنبه های بیمار» رو از قفسه کتاب خوابگاه پاک میکردم و حالا اگه نشده، تو مغزم پاکش میکنه... اونجاست که با اعتماد به نفس به پسر فضول دانشگاه میگی: «تو اگه سرت تو کار بقیه نباشه، راحت تر به کارای خودت میرسی!!»... اونجاست که میدونی قرار نیست به هیچ کس فرصت دوم بدی و همون یه فرصت هم از سر اونایی که ازش درست استفاده نکردن زیاده...اونجاست که اپتیمایزد تر زندگی میکنی. اونجاست که یه روز انقدر آرامش‌مند میشی که هی با خودت تکرار میکنی:«این شوق به زندگی داره منو خفه میکنه!!»

فیلو سوفیا
۰۶ارديبهشت

ما آدمای بدی بودیم که شدت عذاب وجدان تطهیرمون کرد.

فیلو سوفیا
۰۳ارديبهشت

بعد از خوندن تعدادی از  غمگینیجات امروز دوستان وبلاگ نویس، همچنان امیدوارم و این امیدواری رو گره میزنم به روزهایی که خیلی بلندن، انقدر بلند که توشون اگه همت کنیم، میشه بر خیلی از مشکلات یا مشکل نماها فایق اومد.

فیلو سوفیا