بعد چند سال برگشتم خوابگاه...حس میکنم زیادی برای تحملش پیر شدم...هی از خودم می پرسم:«من اینجا چی کار می کنم؟» یه مقدار ناراحتم از جنبه های مختلف...نمی دونم تا کی دووم میارم!!
بعد چند سال برگشتم خوابگاه...حس میکنم زیادی برای تحملش پیر شدم...هی از خودم می پرسم:«من اینجا چی کار می کنم؟» یه مقدار ناراحتم از جنبه های مختلف...نمی دونم تا کی دووم میارم!!
رفتم ترکیه...امتحان رو دادم...نتیجه خوب شد...دِ سِوِنث استپ هز بین دان... ولی چرا خوشحال نیستم؟ باید چند روز استراحت کنم...فشار زیادی رو تحمل کردم. بعدش میریم سراغ مرحله هشت.
+ این بچه تو پارک اول می ترسید بره جلو پرنده ها...کم کم رفت جلو تا جایی که یهو دید وسط این همه پرنده هست و داره با خوشحالی می چرخه:)
"اگه از عشق میشه قصه نوشت، میشه از عشق تو گفت
میشه از عشق تو مُرد و دیگه از دست همه راحت شد
میشه از عشق تو مُرد و دیگه از دست تو هم راحت شد
آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه
آره از عشق تو مردن داره"
+ درس میخونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم ...
_ خب بعد از اینکه درس خوندی چی کار می کنی؟
+ بازم درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خو...