فیلوسوفیا

۰۷مرداد

بعد چند سال برگشتم خوابگاه...حس میکنم زیادی برای تحملش پیر شدم...هی از خودم می پرسم:«من اینجا چی کار می کنم؟» یه مقدار ناراحتم از جنبه های مختلف...نمی دونم تا کی دووم میارم!! 

فیلو سوفیا
۲۷تیر
بعد از استعفا، دیروز با تعویض سمت و حقوق بیشتر از دو برابر و قول پرداخت هزینه خوابگاه نزدیک محل کار، به همکاری برگشتم. قبلا دورکاری میکردم و الان که امتحانات رو دادم، وقت پول درآوردنه...باید خودم رو به بالادستی ها ثابت کنم...محیط کار خیلی جذابه!! با ورودم جای پسری رو که امروز برام لقمه گرفت، اشغال کردم و اون رفت اتاق طبقه بالا...وقتی سر جاش نشستم با خنده گفت : «از این به بعد، یه نفرین ابدی همراهته»:)...استنفورد درس خونده عوضی و خوشگل هم هست ...هر بار که میاد تو اتاقمون میاد سمتم و میگه «چطوری شقایق؟»، ته دلم یه کم دچار قلقلک میشه!! بالادستیم یه خانوم خیلی لاولی هست که چون ۳۲ سال انگلیس بوده زیاد فارسیش اکی نیست و باید باهاش انگلیسی صحبت کنیم...من و یه شقایق دیگه زیر دستش کار میکنیم... قراره من شقایق بمونم و اونو جیا صدا کنیم که قاطی نشیم...جیا هم خارج بوده و با اونم بهتره انگلیسی حرف بزنم...دیگه باید اسپیکینگم رو تقویت کنم واقعا...رئیس شماره ۳ سابق هم تو اتاقمونه...ازم پرسید:« شما اومدین اینجا؟« در جواب بله گفت :«ولی قرار یه چیز دیگه بود که!!»(به غیر رئیس اصلی تنها کسی بود که بهش گفته بودم استعفا دادم) جواب دادم:«اومدیم، حرف زدیم ، قرار عوض شد!!» به غیر از ما ۴ نفر، ساینا و کسری هم تو اتاقمون هستن که خیلی باادبن و تلفن ها رو جواب میدن  به علاوه جو که سگ رییس اصلیمونه...وسط کار میشه رفت و با جو بازی کرد و یه کم شرایط پشت میز نشستن مداوم رو تعدیل کرد...کاش پسری که برام لقمه گرفت هم تو اتاقمون میموند و جمعمون جمع بود!!...رییس شماره ۲ سابق موقع نهار باهام صحبت کرد که چند تا کار براش انجام بدم که اگرچه رییس اصلی گفته فقط کارای اینور رو انجام بدم، بهش گقتم برام بفرسته، اکیش میکنم...اونم خیلی آدم خوبیه...انگار بعد یه مدت زیاد خونه موندن و درس خوندن، الان حکم یه زندانی رو دارم که تازه آزاد شده و چقدر دنیا قشنگه، چقدر آدما خوبن طورم!!
فیلو سوفیا
۰۸تیر

رفتم ترکیه...امتحان رو دادم...نتیجه خوب شد...دِ سِوِنث استپ هز بین دان... ولی چرا خوشحال نیستم؟ باید چند روز استراحت کنم...فشار زیادی رو تحمل کردم. بعدش میریم سراغ مرحله هشت.


+ این بچه تو پارک اول می ترسید بره جلو پرنده ها...کم کم رفت جلو تا جایی که یهو دید وسط این همه پرنده هست و داره با خوشحالی می چرخه:)

 

فیلو سوفیا
۰۲تیر

"اگه از عشق میشه قصه نوشت، میشه از عشق تو گفت

میشه از عشق تو مُرد و دیگه از دست همه راحت شد

میشه از عشق تو مُرد و دیگه از دست تو هم راحت شد

آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه 

آره از عشق تو مردن داره"

فیلو سوفیا
۲۵خرداد
آرنجام درد می کنن و من باید به خاطر آرنجام هم که شده همه تلاشم رو کنم...تا زمانی که امتحان تموم نشده وقت واسه پیشرفت و بردن این بازی هست. چه خوبه که بازیه من افتاده وسط بازی های والیبال و بردای عالیه تیم ملی مون و خب اصن کی به کیه؟چی میشه مگه اگه منم این وسط یه برد شیرین نصیب خودم کنم:)

فیلو سوفیا
۲۵خرداد

باید منطقی بازی کنم؛ دیگه نباید دیر کنم.

فیلو سوفیا
۲۳خرداد

هدف آتی: تا پایان بازی مون با کانادا می‌خوام همه لغات رو حفظ و مرور کنم.

فیلو سوفیا
۲۲خرداد

+ درس میخونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم ...

_ خب بعد از اینکه درس خوندی چی کار می کنی؟

+ بازم درس می خونم، درس می خونم، درس می خونم، درس می خو...



فیلو سوفیا
۱۹خرداد
امروز اولین پیشنهاد شبه رشوه برای نمره انجام شد.
دیروز اطلاعات حساب یکی از بچه ها رو بهم دادن که براش کارای سفارت رو انجام بدم...خوبه رئیسم بهم اعتماد کرده و اجازه داده به ۱۵ میلیون پول دسترسی داشته باشم ولی بده که پرداخت به مشکل خورد و قراره تا ۷۲ ساعت پولو برگردونن و من استرس فکری رو دارم که حتی لحظه ای ممکنه در موردم بشه. سریعتر پولو برگردونن دیگه.
خیلی دوست دارم امتحانم رو خوب که نه، عالی بدم. بابا و مامانم رو خوشحال کنم. 
فیلو سوفیا
۱۲خرداد
-نمره ت بالای 325 بشه بهت کلاس جی ار ای میدم.
+تو این روزای باقیمونده، اگه وقت بشه درس بخونم، بالا میشم!!(اشاره به اینکه نذاشت یه ماه مرخصی بگیرم از کار)


*فردا باید یه RC زن نیمه حرفه ای از خودم تولید کنم، باشه شقایق؟
فیلو سوفیا