چشمام دیگه داره درمیاد انقد چشم بر درس دوختم ولی ما می ترکونیم:)
امروز و دیروز خیلی مفید نبودن...نباید درگیر جزییات و موضوعات بی اهمیت بشم، باید تمرکز کنم تا بتونم بسوزونم.
قول میدم امتحانم رو که خوب دادم بیشتر مراقب بدنم باشم، سه روز در هفته برم استخر، غذای سالمتر بخورم، بیشتر ورزش کنم و ... .
پسره از آسمون پیداش شد، احساس می کنم خدا فرستادتش تا rc م تقویت بشه و امتحان رو بترکونم!!
علاوه بر یه ادم رنگ پریده دردالود، الان من یه کارمند کم کار و یه TA جلسه آخر بپیچون و یک فرزند به مادر کمک نکن هستم که خب همه ی اینا داره فدای امتحان میشه و می ارزه خب.
تا الان خوب بود...کارای موسسه رو هم انجام دادم...یه کم درد دارم که استراحت می کنم، خوب میشه...علی پرسید که چه دعایی برام کنه، گفتم «بگو هر چی خودش می خواد»...پرسید «دعا کنم باجناق دار بشم؟» گفتم:« نه فعلا، جنس خوب زیاد نیست، مهمتر اینه که خودمو بکشم بالا چون این قابل اعتمادتره.»
راست میگه یه چیزایی هم ممکنه اصن قرار نباشه خوب بشه، مثل این سردرد که ولم نمیکنه.